مستانه ز خویشتن فنا شو


رندانه بیا حریف ما شو

چون هستی اوست هستی ما


بگذر ز خود آ و با خدا شو

بر دار فنا بر آ چو منصور


سردار سراچهٔ بقا شو

مائیم نوای بینوایان


دریاب نوا و بانوا شو

تا چند به گرد بحر گردی


در بحر درآ و آشنا شو

میخانهٔ عاشقانه دریاب


فارغ ز وجود دو سرا شو

سید شاه است و بنده بنده


شاهی طلبی برو گدا شو